نوعی از کاسه و قدح چوبین گنبدنما. (آنندراج). قحف. (مهذب الاسماء). نصفی. پیالۀ خرد را جام نام است و کلان را کاسه و متوسط را نیم کاسه. (خان آرزو از فرهنگ فارسی معین). ظرفی به شکل پیاله و کاسه که از کاسه کوچکتر و از پیاله بزرگتر است. - نیم کاسه زیرکاسه داشتن (بودن) ، کنایه از مکر و حیله. (غیاث اللغات) (از مصطلحات). تعبیه کردن چیزی از راه فریب در چیزی. (آنندراج). کنایه از اینکه قضیه غیر ازصورت ظاهر، محتوی و موضوع دیگری در معنی دارد. رمزی و رازی در کار بودن: یک دم سر من از سر زانو جدا نشد اینجا به زیر کاسه بود نیم کاسه ای. میر برهان (از آنندراج)
نوعی از کاسه و قدح چوبین گنبدنما. (آنندراج). قحف. (مهذب الاسماء). نصفی. پیالۀ خرد را جام نام است و کلان را کاسه و متوسط را نیم کاسه. (خان آرزو از فرهنگ فارسی معین). ظرفی به شکل پیاله و کاسه که از کاسه کوچکتر و از پیاله بزرگتر است. - نیم کاسه زیرکاسه داشتن (بودن) ، کنایه از مکر و حیله. (غیاث اللغات) (از مصطلحات). تعبیه کردن چیزی از راه فریب در چیزی. (آنندراج). کنایه از اینکه قضیه غیر ازصورت ظاهر، محتوی و موضوع دیگری در معنی دارد. رمزی و رازی در کار بودن: یک دم سر من از سر زانو جدا نشد اینجا به زیر کاسه بود نیم کاسه ای. میر برهان (از آنندراج)
بوسه ای کوتاه و شتاب زده. بوسه ای مختصر: به نیم بوسه ز من خواستی هزار سجود به یک جواب ز من خواستی هزار سؤال. فرخی. به نیم بوسه دعائی بخر ز اهل دلی که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز. حافظ
بوسه ای کوتاه و شتاب زده. بوسه ای مختصر: به نیم بوسه ز من خواستی هزار سجود به یک جواب ز من خواستی هزار سؤال. فرخی. به نیم بوسه دعائی بخر ز اهل دلی که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز. حافظ
کنایه از گنبد است. (انجمن آرا). گنبد. طاق. گنبدی پوشش چون نیم دایره. (از فرهنگ خطی). رجوع به نیم خایه شود، نیم دایره: ز هقعۀ چو نیم خانه کمان بنات نعش از اول بنای او. منوچهری. تو زیر نرگسۀ خاک دهر رنجوری ز نیم خانه زرین گنبد مینا. مجیر. - نیم خانه مینا، کنایه از آسمان است. (از آنندراج) (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
کنایه از گنبد است. (انجمن آرا). گنبد. طاق. گنبدی پوشش چون نیم دایره. (از فرهنگ خطی). رجوع به نیم خایه شود، نیم دایره: ز هقعۀ چو نیم خانه کمان بنات نعش از اول بنای او. منوچهری. تو زیر نرگسۀ خاک دهر رنجوری ز نیم خانه زرین گنبد مینا. مجیر. - نیم خانه مینا، کنایه از آسمان است. (از آنندراج) (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
گنبد. (رشیدی) (برهان قاطع) (از آنندراج) (انجمن آرا). قبه. (ناظم الاطباء). زیرا که بر نیم بیضۀ مرغ ماند. (انجمن آرا) ، کنایه از فلک به اعتبار آنکه کروی شکل است و همیشه نیم به نظر می آید و نیم از حجاب زمین مخفی می ماند. (غیاث اللغات). کنایه از آسمان ظاهر است که نصف آسمان باشد. (برهان قاطع) : آن خایه های زرین از سقف نیم خایه سیماب شد چو بر زد سیماب آتشین سر. خاقانی. گر عظمت نهد چو جم منظر نیم خایه را خانه مورچه شود نه فلک از محقری. خاقانی. قمارستان چرخ نیم خایه بسی پرمایه را برده ست مایه. نظامی. ، نیم کره. (فرهنگ فارسی معین). - نیم خایۀ چرخ، کنایه ازآسمان است: ای چتر توزیر سایۀ چرخ زردی ده نیم خایۀ چرخ. خاقانی (ازانجمن آرا)
گنبد. (رشیدی) (برهان قاطع) (از آنندراج) (انجمن آرا). قبه. (ناظم الاطباء). زیرا که بر نیم بیضۀ مرغ ماند. (انجمن آرا) ، کنایه از فلک به اعتبار آنکه کروی شکل است و همیشه نیم به نظر می آید و نیم از حجاب زمین مخفی می ماند. (غیاث اللغات). کنایه از آسمان ظاهر است که نصف آسمان باشد. (برهان قاطع) : آن خایه های زرین از سقف نیم خایه سیماب شد چو بر زد سیماب آتشین سر. خاقانی. گر عظمت نهد چو جم منظر نیم خایه را خانه مورچه شود نه فلک از محقری. خاقانی. قمارستان چرخ نیم خایه بسی پرمایه را برده ست مایه. نظامی. ، نیم کره. (فرهنگ فارسی معین). - نیم خایۀ چرخ، کنایه ازآسمان است: ای چتر توزیر سایۀ چرخ زردی ده نیم خایۀ چرخ. خاقانی (ازانجمن آرا)
پرده ای است از موسیقی، (جهانگیری) (انجمن آرا) (رشیدی) (برهان قاطع) (غیاث اللغات) : گفتی از آن قول که قوال راست گفته گهی راست گهی نیم راست، امیرخسرو (از آنندراج)، ، که کاملاً راست و استوار نیست، نیم خیز، نیم خفته
پرده ای است از موسیقی، (جهانگیری) (انجمن آرا) (رشیدی) (برهان قاطع) (غیاث اللغات) : گفتی از آن قول که قوال راست گفته گهی راست گهی نیم راست، امیرخسرو (از آنندراج)، ، که کاملاً راست و استوار نیست، نیم خیز، نیم خفته
که به دین ایمان درستی ندارد. که اسلامش تمام و قلبی نیست: با خود گفتم این چنین مرداری نیم کافری (افشین) بر من چنین استخفاف می کند. (تاریخ بیهقی ص 172) .گفت این سگ ناخویشتن شناس نیم کافر بوالحسن افشین... از حد اندازه افزون بنواختیم. (تاریخ بیهقی ص 169)
که به دین ایمان درستی ندارد. که اسلامش تمام و قلبی نیست: با خود گفتم این چنین مرداری نیم کافری (افشین) بر من چنین استخفاف می کند. (تاریخ بیهقی ص 172) .گفت این سگ ناخویشتن شناس نیم کافر بوالحسن افشین... از حد اندازه افزون بنواختیم. (تاریخ بیهقی ص 169)
ناتمام مانده. کاری به پایان نرسیده. نیم کاره: اگر پادشاهی سرائی مرتفع بنا افکندی... و آن بنا در روزگار او تمام نشدی پسر او... بر هیچ چیز چنان جد ننمودی که آن بناء نیم کردۀ آن پادشاه تمام کردی... گفتی بر پسر فریضه تر که نیم کردۀ پدر خویش را تمام کند. (نوروزنامه)
ناتمام مانده. کاری به پایان نرسیده. نیم کاره: اگر پادشاهی سرائی مرتفع بنا افکندی... و آن بنا در روزگار او تمام نشدی پسر او... بر هیچ چیز چنان جد ننمودی که آن بناء نیم کردۀ آن پادشاه تمام کردی... گفتی بر پسر فریضه تر که نیم کردۀ پدر خویش را تمام کند. (نوروزنامه)
نیم کشت. نیم بسمل. مجروح محتضری که رمقی ونیم جانی دارد: لشکر چون پادشاه را نیم کشته دیدند همه راه هزیمت گرفتند. (اسکندرنامۀ خطی). به آب تیغ اجل تشنه است مرغ دلم که نیم کشته به خون چند بار برگردد. سعدی
نیم کشت. نیم بسمل. مجروح محتضری که رمقی ونیم جانی دارد: لشکر چون پادشاه را نیم کشته دیدند همه راه هزیمت گرفتند. (اسکندرنامۀ خطی). به آب تیغ اجل تشنه است مرغ دلم که نیم کشته به خون چند بار برگردد. سعدی
هرکاری که تمام نشده و نیمۀ آن باقی مانده باشد. (ناظم الاطباء). نیم کاره. ناقص. ناتمام. به اتمام نرسیده. - نیمه کاره گذاشتن، به پایان نرساندن و رها کردن. - نیمه کاره ماندن، ناتمام باقی ماندن. به انجام نرسیدن: بعضی سخنان به اتمام نارسانیده نیمه کاره مانده است. (رشحات علی بن حسین کاشفی)
هرکاری که تمام نشده و نیمۀ آن باقی مانده باشد. (ناظم الاطباء). نیم کاره. ناقص. ناتمام. به اتمام نرسیده. - نیمه کاره گذاشتن، به پایان نرساندن و رها کردن. - نیمه کاره ماندن، ناتمام باقی ماندن. به انجام نرسیدن: بعضی سخنان به اتمام نارسانیده نیمه کاره مانده است. (رشحات علی بن حسین کاشفی)
کنایه از مردم بخیل، رذل، گرفته، سفله و ممسک. (برهان). بخیل و ممسک. (غیاث اللغات) (آنندراج) : سیه کاسه و دون و پرخوار بود شتروار دائم به نشخوار بود. بوالمثل بخاری. دهر سیه کاسه ای است ما همه مهمان او بی نمکی تعبیه ست در نمک خوان او. خاقانی. تا خوانچۀ زر دیدی بر چرخ سیه کاسه بی خوانچه سپید آید میخوار به صبح اندر. خاقانی. برو از خانه گردون بدر و نان مطلب کاین سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را. حافظ. حذر ز ف تنه آن چشم نیم باز کنند ز میزبان سیه کاسه احتراز کنند. صائب (از آنندراج). رجوع به سیاه کاسه شود
کنایه از مردم بخیل، رذل، گرفته، سفله و ممسک. (برهان). بخیل و ممسک. (غیاث اللغات) (آنندراج) : سیه کاسه و دون و پرخوار بود شتروار دائم به نشخوار بود. بوالمثل بخاری. دهر سیه کاسه ای است ما همه مهمان او بی نمکی تعبیه ست در نمک خوان او. خاقانی. تا خوانچۀ زر دیدی بر چرخ سیه کاسه بی خوانچه سپید آید میخوار به صبح اندر. خاقانی. برو از خانه گردون بدر و نان مطلب کاین سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را. حافظ. حذر ز ف تنه آن چشم نیم باز کنند ز میزبان سیه کاسه احتراز کنند. صائب (از آنندراج). رجوع به سیاه کاسه شود
مزدور. (آنندراج) (برهان قاطع). نیم کار. (آنندراج). ظاهراً نیمه کاره به معنی آنکه با نیمۀ آجر کار کند. فعله. (فرهنگ نظام) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، شاگرد. (برهان قاطع). رجوع به نیم کار شود، ناتمام. (برهان قاطع). ناقص. (غیاث اللغات). به اتمام نرسیده. در نیمۀ کار رهاشده: تا نقش تو زمانه بر پیرهن کشید بر کارگاه گردون مه نیم کاره ماند. امیرخسرو (از آنندراج). نالۀ نیم کارۀ دل ماست نفس سست رگ تمام نکرد. ظهوری (از آنندراج). ، نیم ساخته. (غیاث اللغات). - درم نیم کاره، سکه ای که نقشی بر آن ضرب نشده است: باد هر ساعت از شکوفه کند پر درم های نیم کاره چمن. فرخی. - نیم کاره گذاشتن، کاری را ناقص و به پایان نارسانده رها کردن. - نیم کاره ماندن، ناقص و ناتمام ماندن. به پایان نرساندن. به کمال نرسیدن. به انجام نرسیدن
مزدور. (آنندراج) (برهان قاطع). نیم کار. (آنندراج). ظاهراً نیمه کاره به معنی آنکه با نیمۀ آجر کار کند. فعله. (فرهنگ نظام) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، شاگرد. (برهان قاطع). رجوع به نیم کار شود، ناتمام. (برهان قاطع). ناقص. (غیاث اللغات). به اتمام نرسیده. در نیمۀ کار رهاشده: تا نقش تو زمانه بر پیرهن کشید بر کارگاه گردون مه نیم کاره ماند. امیرخسرو (از آنندراج). نالۀ نیم کارۀ دل ماست نفس سست رگ تمام نکرد. ظهوری (از آنندراج). ، نیم ساخته. (غیاث اللغات). - درم نیم کاره، سکه ای که نقشی بر آن ضرب نشده است: باد هر ساعت از شکوفه کند پر درم های نیم کاره چمن. فرخی. - نیم کاره گذاشتن، کاری را ناقص و به پایان نارسانده رها کردن. - نیم کاره ماندن، ناقص و ناتمام ماندن. به پایان نرساندن. به کمال نرسیدن. به انجام نرسیدن